محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

از شیر گرفتن محمدطاها- قسمت چهارم

آخی طفلکی پسرم حالا دیگه قبول کردی که شیر نخوری . هنوز اما دلتنگی میکنی .گاهی شبا بیدار میشی و بی اینکه اسم شیرو بیاری بهونه میگیری و گریه میکنی. چند شب پیش اینقدر گریه کردی که بابا تو رو برد توی کوچه تا ساکت بشی اما بازم ساکت نشدی و بهونه مامانو گرفتی .آخرش با هزار کلک تونستم بخوابونمت. شبای دیگه هم بیدار میشی و کمی آب میخوری و میخوابی . بعضی وقتا هم خودت بی مقدمه میگی :جی جی اوف شده . و من هم تائید میکنم . خدا رو شکر شیر خوردنت بهتر شده اما غذا خوردنت کما فی السابق به همون شکل گنجشکی ادامه داره .  
19 ارديبهشت 1392

دو تا دندون تازه

توی همین مدتی که ازشیر گرفتمت دو تا دندون تازه هم درآوردی . یکی نیش بالا سمت چپ یکی هم نیش پائین سمت چپ . آفرین به این همتت . همه کارارو باهم انجام میدی ...
19 ارديبهشت 1392

از شیر گرفتن محمد طاها - مرحله سوم

یه روز که خونه مامانی بودیم و بعد از برگشتن از اداره بازم درخواست شیر کردی .خاله مریم گفت که باید یه دلیل  محکم واسه شیر ندادنم بهت  ارائه بدم تا کم کم قانع بشی والا نمیتونی با شیر نخوردن و اینکه چرا بهت شیر نمیدم کنار بیای. واسه همین من یه لاک قرمز برداشتم و جی جی رو کمی قرمز کردم و وقتی شیر خواستی بهت نشون دادم و گفتم جی جی اوف شده واسه همین نمیتونم بهت شیر بدم . اولش خیلی ناراحت شدی و تا یکی دو روز مثل اینکه عزادار از دست دادن جی جی بودی و خیلی هم بهونه گیر شده بودی . بعدش کم کم هضم موضوع واست راحتتر شد و فقط هر از گاهی سرمیزدی که ببینی جی جی در چه حالیه ومن هم باید مرتب حواسم رو جمع میکردم که رنگها پاک نشه . کم کم وابست...
9 ارديبهشت 1392

از شیر گرفتن محمد طاها - قسمت دوم

روز دوم : صبح خونه مامانی ظهر باز من رفتم خونه و بعد از نهار اومدم  خونه مامانی . عصر خونه خاله زری و اونجا محمدرضا و پارسانا اومدن و کلی بازی کردی شب خونه مامانی شیر خوردی و خوابدی . روز سوم :صبح خونه مامانی ظهر باز من رفتم خونه و بعد از نهار اومدم خونه مامانی .عصر رفتیم پارک حنانه و یگانه هم اومدن و بعدش خونه خاله مریم .شیر گوسفندی هم از همونجا واست خریدم شاید یه کم شیر بخوری .شب رفتیم خونه شیر خوردی و خوابیدی اما دیگه در طول شب که بیدار شدی بهت شیر ندادم . روز چهارم :صبح خونه مامانی - ظهر  من اومدم و بردمت خونه خودمون .نهار مفصل خوردی بعدش بابا رفت بیرون . تو یه کم بازی کردی خوابت میومد و اومدی تا شیر بخوری یه...
4 ارديبهشت 1392
1